شب همسرم تماس گرفت و گفت ما نه ناهار خوردهایم و نه شام، گرسنه هستیم، بچهها چیزی برای خوردن ندارند، شرایط را برایشان بازگو کردم، گفتم باشگاه اجازه نمیدهد و باید در اردو بمانم، همسرم حرفی زد که مجبور شدم بروم، او پشت تلفن گفت ما برایت مهمتر هستیم یا باشگاه؟!
قرار ما با جاسم کرار هتل آپارتمانی بود در حوالی میدان ونک، جایی که او و خانوادهاش در این محل زندگی میکنند و البته چند باری به دلیل ندادن کرایه عذرش را خواسته بودند.
او برای اجاره خانه بیرون رفته بود تا به قول خودش خانهبهدوشیاش در تهران پایان یابد. این موضوع باعث شد دقایقی زودتر از او برسیم. در لابی نشسته بودیم که کرار آمد، برخورد این بازیکن بسیار صمیمانه و دوستانه بود. میگفت فقط به یک شرط مصاحبه میکنم، اگر ناهار را مهمان من باشید حرف میزنم در غیر این صورت نه...
دقایقی بعد در طبقه سوم این هتل آپارتمان ناهار را صرف کردیم تا پای حرفهای بازیکنی بنشینیم که سوژه یکِ استقلال است. او بسیار مهماننواز بود، مدام میگفت: اگر خانه داشتم، خودم برایتان غذای عراقی درست میکردم که از خوردنش لذت ببرید.
البته باید اعتراف کنم جاسم کرار با آن بازیکن پرحاشیه و بداخلاق در زمین فوتبال دنیایی تفاوت داشت، تفاوتی از زمین تا آسمان. وقتی این موضوع را به خودش گفتیم، خندید و جواب داد: جاسم کرار واقعی همین است.
در بچگی ساکت و آرام بودم!
میخواهم به سالها پیش برگردم، به روزی که متولد شدم، یازدهم ژوئن سال 1987 بود. پدر و مادرم درباره به دنیا آمدنم، خیلی حرف میزنند. برای سلامتیام نذر کرده بودند، نذر حضرت علی (ع). وقتی این اتفاق افتاد، همه فامیل به خانه ما آمدند و تولد نوزادی که پسر بود را تبریک گفتند. محله ما کوی انصار بود، منطقهای در جنوب شهر نجف. زندگی متوسطی داشتیم، نه فقیر بودیم و نه پولدار. پدرم مرد زحمتکشی بود. تلاش زیادی میکرد تا خانوادهاش زندگی آرام و خوبی داشته باشند. تنها پسر خانوادهام هستم و سه خواهر دارم.
شاید خیلیها تصور کنند من شیطان و پرشر و شور بودم اما اصلاً اینطور نیست. پسر ساکت و خوبی بودم، درست مثل الان (قهقهه میزند) خانواده صمیمی و گرمی داشتیم. عاشق آن روزهای خوب هستم، روزهایی که تمام خانواده دور هم جمع میشدیم.
50 هزار تومان اولین دستمزدم بود و به مادرم میدادم
پدرم فوتبالیست نبود اما عاشق فوتبال بود و دیوانهوار به این رشته ورزشی علاقه خاصی داشت. همیشه تعریف میکند، او میگوید دوست داشتم پسرم به فوتبالیست حرفهای تبدیل شود. این علاقه باعث شد حامی بزرگ من باشد و همه جا از من حمایت کند. هر وقت در کوچه و خیابان بازی میکردم، میآمد و تماشا میکرد. اگر بگویم مشوق اصلیام پدرم بود، عین حقیقت است. یک روز در زمین خاکی محلمان، بازی داشتیم. خیلی خوب بودم، آنقدر خوب که نماینده باشگاه نجف مرا صدا زد و گفت فردا بیا برای تمرین. این یک اتفاق بزرگ در زندگیام به وجود آورد. در لیگ برتر برای نجف بازی کردم. خیلی زود به بازیکن ثابت تبدیل شدم. اولین قراردادم به پول ایران 50 هزار تومان بود. این پول را به مادرم میدادم. این پول در آن زمان مبلغ کمی نبود. اگر من توانستم پیشرفت کنم و به فوتبالیست خوبی تبدیل شوم، دلیل اصلیاش خانوادهام بودند. حمایت و دعاهای این عزیزان بود که مرا به جایگاه فعلی رساند.
الوکره مثل استقلال بود!
اوج فوتبال من در المپیک آتن شکل گرفت. حتماً در خاطرتان هست که تیم ملی عراق توانست عملکرد فوقالعادهای را به نمایش بگذارد. توانستیم با پشت سر گذاشتن رقبای خود به جمع چهار تیم پایانی این رقابتها صعود کنیم. من گل حساسی را برابر استرالیا به ثمر رساندم که باعث شد به نیمهنهایی برسیم. این شاهکار عراق در یونان بود و شاید اگر کمی شانس بیشتر داشتیم، به فینال نیز میرسیدیم اما صدافسوس، من هنوز که هنوز است یاد آن روزها میافتم، ناراحت میشوم!
شاید ندانید اما من تنها بازیکن عراقی هستم که از تیم المپیک، لژیونر شدم و به قطر رفتم. بعد از پایان این رقابتها بود که الوکره قطر پیشنهاد داد و با بررسی تمامی جوانب و مشورت با خانوادهام راهی این تیم شدم.
کرار میخندد و بعد ادامه میدهد: الوکره درست مثل استقلال بود! وقتی که قرارداد بستم، یک خانه ویلایی و شیک در بهترین جای شهر به من دادند. یک ماشین BMW آخرین مدل برایم در نظر گرفتند و طبق قراردادی که بستم، بدون یک روز تأخیر تمامی پولم را به حسابم میریختند! از شوخی گذشته فوتبال قطر شاید از نظر فنی نسبت به ایران پایینتر باشد ولی خودتان میدانید نسبت به امکانات خیلی بالاتر هستند و قابل قیاس نیستند. هر تیم چند زمین درجه یک برای تمرین کردن دارد. در استادیوم اختصاصی خود بازی میکنند و پول و پاداش بازیکنان را در تاریخ مقرر میدهند. واقعاً معنی فوتبال حرفهای را در قطر فهمیدم.
تراکتور در قلب من است
آغاز فوتبال من در ایران با تراکتورسازی شکل گرفت. خاطرات بسیار خوبی از تبریز و مردمانش دارم. یکی از بهترین سالهای فوتبالیام را در این تیم پشت سر گذاشتم و هنوز که هنوز است عاشق تراکتور و هواداران عزیزش هستم. اگر از من بپرسید به کدام تیمهایت علاقه بیشتری داری، از استقلال و تراکتورسازی نام میبرم. واقعاً در تبریز شور و هیجان زیادی دیده میشود. هواداران تراکتور عاشقانه تیم شهرشان را دوست دارند و همه جا با یاد تراکتور هستند، خودتان دیدهاید که تراکتور هرجا میرود، تعداد زیادی از هواداران تبریزی حضور دارند. اگر اشتباه نکنم 47 بازی برای تراکتورسازی انجام دادم و 12 گل به ثمر رساندم. هیچوقت فراموش نمیکنم وقتی با محرومیت از سوی کمیته انضباطی فدراسیون فوتبال روبهرو شدم، هواداران تبریزی حمایت ویژهای از من داشتند. همین الان هم لطف زیادی نسبت به من دارند. خاطرات جالب و خوبی دارم. یک روز در خیابان بودم پیرمردی صدایم زد، نزد او رفتم و دقایقی با یکدیگر صحبت کردیم. چند عکس یادگاری با من گرفت و بعد گفت یک دقیقه صبر کن تا بروم آنطرف خیابان و بعد برگردم. سه، چهار دقیقه بعد با شاخه گلی آمد و آن را به من تقدیم کرد و گفت: تو را مثل پسرم دوست دارم، برای تماشای بازیهای تراکتور به استادیوم میآیم و از گلهایی که برای ما میزنی، ممنون هستم و امیدوارم سالهای سال در تراکتور بازی کنی و ما از دیدن بازیهایت لذت ببریم. شاید برخیها تلاش کردند رابطه من و تبریزیها را خراب کنند اما هیچوقت موفق به انجام این کار نمیشوند. تراکتورسازی در قلب جاسم کرار برای همیشه خواهد ماند و این تیم را فراموش نمیکنم.
دیوانه نجف
اگر بگویم دیوانه نجف هستم، دروغ نگفتهام. هیچ جای دنیا را با نجف عوض نمیکنم و همیشه گفتهام، میگویم و باز خواهم گفت نجف بهترین و زیباترین شهر دنیاست. حیدر لقب امام عاشقان است، اسم پدرم حیدر است و اسم مرا هم از امام علی (ع) گرفتهاند. جاسم کرار، نوکر، خادم، مخلص و خاک زیر پای مولایش علی (ع) است. اگر روزی 5 ساعت، فقط 5 ساعت حق مسافرت داشته باشم، به نجف میروم و برمیگردم. اگر علی نبود، زمین و آسمان وجود نداشت، اگر اهل بیت نباشند، نه دنیا هست نه زندگی، ما نبودیم. امام حسین (ع) الگوی همه مسلمانان و شیعیان جهان است. همه میدانند در کربلا چه غوغایی برپا شد. او شهید شد تا اسلام بماند و من شیعه الان روبهروی شما بنشینم و حرف بزنم. من اگر در ایام محرم کاری میکنم یا نذری میدهم، وظیفهام است. حضرت زینب (س) با چه مرارت و رنجهایی از کربلا تا شام پیاده رفت؟! برای چه بود؟ به خاطر ما. پس در اربعین وقتی پیاده به سمت کربلا راه میافتم، کار ناچیز و کوچکی است. هرچه دارم از کنار نام این عزیزان بوده است. عشق به این بزرگواران در خون من است و تا آخرین لحظه زندگیام نیز میماند. لطفاً تمام این حرفهایم را بدون کم و کاست بنویس، بگذارید همه بدانند کرار زندگیاش را در راه خدا میدهد.
من بداخلاق نیستم
شاید خیلیها تصور کنند جاسم کرار آدم بداخلاقی است ولی به خدا اصلاً اینطور نیست. تمام آنهایی که مرا از نزدیک میشناسند و با خصوصیات اخلاقیام آشنایی دارند، به خوبی میدانند نه بداخلاق هستم و نه دعوایی. هر آدمی اشتباه میکند، من هم اشتباهاتی در زندگی داشتهام و منکر آن نیستم. منظور من ذات و شخصیت درونی انسانهاست. این تصوراتی که دربارهام وجود دارد با واقعیت فرسنگها فاصله دارد. همیشه در زندگیام سعی کردهام جوری زندگی کنم که دل کسی را نشکنم. شاید از خودتان بپرسید برخی از رفتارهای من ناراحتکننده بوده است که دربارهاش حرف دارم. من مغرور نیستم و به یک بچه 10 ساله احترام میگذارم تا پیرمرد 60 ساله. گذشتهام را فراموش نکردهام، به کسی زور نمیگویم اما زیر بار حرف زور نیز نمیروم. حق کسی را نمیخورم، حاضرم سر یک موضوع با شما شرط ببندم، برخی از فوتبالیستها را دیدهام که وقتی 30، 40 هوادار برای گرفتن امضا و عکس یادگاری نزدشان میآیند، سریع فرار میکنند اما من تا آخرین نفر میایستم و هیچوقت نه نمیگویم. رفتگر شهرداری شغل شریف و پرزحمتی دارد، این را برای ریا بر زبان نمیآورم، من بازیکنانی را دیدهام که از عکس گرفتن با این افراد عزیز خودداری میکنند. یک روز رفتگری مرا صدا زد و از ماشین پیاده شدم. میخواست عکس بیندازد، یک لحظه گفت لباسم را عوض کنم قبول نکردم. دستم را دور گردنش انداختم و عکس گرفتیم. افتخارم این است، حتی حاضرم جارو را از دستش بگیرم و کمکش کنم. آنها زحمتکش هستند. دین من و شما میگوید هیچکس بالاتر از دیگری نیست و همه انسانها برابر و برادر هستند. این آویزه گوش من است. الان یک عکس نشان شما میدهم شاید برایتان خندهدار باشد اما ماجرای جالبی در آن نهفته است (در این لحظه کرار تلفن همراهش را برمیدارد و عکسی را به ما نشان میدهد. در این عکس او در زمین مشغول بیل زدن و تمام بدنش گِلی است. درباره ماجرای این تصویر توضیح داد): من در نجف مزرعه دارم. چند کارگر در مزرعه کار میکنند، آبیاری انجام میدهند، شخم میزنند، وقتی خودم آنجا میروم، لباسی شبیه کارگرانم میپوشم، بیل را از دستشان میگیرم تا احساس خستگی کنم و فشار کار را بفهمم. این عادت من است. خاطره دیگری نیز میتوانم تعریف کنم، دوست دارید بشنوید؟! یک روز میخواستم جلوی در خانهام را جدول بزنم. مردی آمد در ابتدا به خانوادهام گفت 100 دلار میگیرم و جدولبندی میکنم. همین که خواست شروع کند مرا شناخت و این بار هزار دلار خواست! اگر میگفت این مبلغ را به من بده، میدادم اما نمیخواستم پول زور بدهم. در جواب پاسخ دادم شما نمیخواهد این کار را انجام بدهید. رفتم منزل و لباسهایم را عوض کردم. گفتم خودم درست میکنم. مشغول کار بودم که دوستانم دیدند و به کمکم آمدند. آنها نمیخواستند بگذارند من کار کنم ولی من آدمی نیستم که کناری بنشینم و دیگران کار کنند. این درست که من فوتبالیست و ستاره هستم ولی این زمانی است که درون زمین فوتبال باشم و یا بخواهند مصاحبه کنند اما در زندگی شخصیام آدم معمولی هستم مثل همه انسانها.
من زیادهخواه نیستم
اگر بخواهیم یک بازیکن را تعریف کنیم باید از تمام دیدگاهها و زوایا او را بررسی کنیم. بازیکن باید تابع باشگاه باشد، به قراردادش عمل کند، در تمرینات شرکت کند و بکوشد بهترین نمایشها را به اجرا بگذارد. حالا باشگاه در قبال بازیکن چه وظایفی دارد؟ جز این است که به تعهداتش عمل کند؟ جز این است که بازیکن را زیر پوشش خود قرار دهد؟ من علیرغم اینکه ابتدای فصل با استقلال قرارداد نداشتم در تمرینات شرکت کردم. برای استقلال جلوی سیاهجامگان به میدان رفتم، خب وقتی من این کارها را در حد توانم انجام میدهم، باشگاه نیز حداقل باید شرایطی را فراهم کند که من آرامش ذهنی و روحی داشته باشم. مشکل من زیاد نیست، حاضر هستم قول بدهم اگر نیمی از خواستهها و تعهدات انجام شود کوچکترین مشکلی نداشته باشم. من یک خارجی محسوب میشوم، از کشورم، زادگاهم، خانوادهام، همه و همه گذشتهام و به ایران آمدهام. طبیعی است که روی مبلغ قراردادم حساب کنم. به نظر شما اگر خانه نداشته باشم و خانوادهام در آرامش نباشند، انرژی و تمرکزی برایم باقی میماند؟! خیلی چیزها هست که مردم نمیدانند. فصل قبل پس از بازی با سایپا که اتفاقاً خیلی خوب بازی کردم و نقش مهمی در پیروزی تیم داشتم، از مسئولان تیم مرخصی گرفتم تا یک هفته به عراق بروم. وقتی به فرودگاه رسیدم، گفتند ممنوعالخروج هستی و پاسپورتم را گرفتند! تازه گفتند اگر تو را نمیشناختیم، زندانیات میکردیم. قرار بود باشگاه، پول مالیاتم را پرداخت کند که نکرده بود. یک هفته مرخصی گرفته بودم ولی دو هفته دنبال کارهای مالیاتیام بودم. آن وقت برخیها برای خودشان دوختند و بریدند که کرار مشکل و حاشیه شخصی دارد و... من زیادهخواه نیستم و فقط حقم را میخواهم.
همسرم گفت ما مهمتر هستیم یا اردوی استقلال؟
درباره ماجرایی که در هتل المپیک رخ داد میخواهم حرف بزنم، تا به حال جزییات آن را نگفتهام، من یک هفته با سختترین شرایط زندگی کردم، در هتل بودم اما چون پول هتل را ندادند بیرونم انداختند، به جایی دیگر رفتم، آنجا نیز عذرم را خواستند، حرف من این بود، ما که میخواهیم به اردو برویم، باشگاه که میخواهد برای من بازیکن اتاق بگیرد، برای خانوادهام نیز اتاق بگیرند، من پیش بازیکنان باشم و زن و بچهام چند طبقه بالاتر یا پایینتر، این حرف بدی نبود، قبول نکردند، بعد مجبور شدم خانوادهام را به کرج ببرم، صبح آنها را به منزل یکی از آشنایان که خودشان در خانه نبودند بردم، گفتم شب شام میآورم، شما حساب کنید همسر و بچههایم در جایی غریب، زبان بلد نیستند، جایی را نمیشناسند، ناهار نیز نخورده بودند، شب همسرم تماس گرفت و گفت ما نه ناهار خوردهایم و نه شام، گرسنه هستیم، بچهها چیزی برای خوردن ندارند، شرایط را برایشان بازگو کردم، گفتم باشگاه اجازه نمیدهد و باید در اردو بمانم، همسرم حرفی زد که مجبور شدم بروم، او پشت تلفن گفت ما برایت مهمتر هستیم یا باشگاه؟! بچههایت گرسنه هستند. یک دقیقه خودتان را جای من بگذارید، چهکار میکنید! اگر کسی بگوید نمیروم دروغ گفته است، فقط یک شب رفتم، به خدا برای آنها شام گرفتم و بردم. فردا صبح نیز اتفاقاتی افتاد که از بابت آن ناراحت هستم، جر و بحثی میان من و فرزاد مجیدی شکل گرفت که بعداً از او عذرخواهی کردم، اتفاقاً رابطه من و او همیشه خوب و صمیمانه بوده است، همه چیز تمام شد و چیزی در دلمان نمانده است، او خودش میداند اختلافی نه تنها با وی بلکه با هیچ کدام از اعضای تیم ندارم. برخیها میخواهند رابطه مرا با سایرین خراب جلوه بدهند. آنها از من خوششان نمیآید، ولی اگر بروید از تکتک بازیکنان استقلال سؤال کنید به شما میگویند با همه آنها مثل برادر هستم.
پدرم میگوید پول میگیری و برایم نمیفرستی؟
پدرم در عراق است و تماس میگیرد پول بفرست، وقتی به او میگویم پولی نگرفتهام باور نمیکند، چند وقت پیش او عکس مرا در یکی از روزنامهها دیده بود، عکس من در کنار یک خانه ویلایی قرار داشت او میگفت باشگاه استقلال برایت خانه گرفته است؟! (با خنده ادامه میدهد) حالا بیا و قسم بخور هنوز پولی نگرفتهام مگر باور میکنند؟ فکر میکنند نمیخواهم پول بفرستم. دو ساعت برایش توضیح میدادم الان این مشکلات برایم به وجود آمده است، در هتل آپارتمان هستم، عکسی که از من انداختهاند در کنار در ورودی بود و... مشکلات یکی دو تا نیست، جاسم کرار فقط خودش نیست. افراد دیگری نیز چشمانتظار من هستند. تا یادم نرفته یک چیز دیگر نیز از خودم بگویم، تن صدای من بالاست، این باعث میشود همه فکر کنند دعوا میکنم، در حالی که در خانه نیز این طور صحبت میکنم.
سرم را برای مظلومی میدهم
پرویز مظلومی از من حمایت میکند، اگر او میدانست حق با من نیست یا مقصر تمامی اتفاقات هستم باز هم حمایت میکرد؟ به طور قطع آبروی خودش را زیر سؤال نمیبرد. پرویز مظلومی یک مربی خوب و یک انسان خوبتر است. او با بازیکنان خود رفیق است، من در ابتدای فصل همان طور که گفتم قرارداد نداشتم، برای چی به تمرینات رفتم و بازی کردم آیا به جز این شخص بود؟ من چند سال پیش نیز با او کار کردهام، کوچکترین مشکلی با این سرمربی ندارم و با او خیلی خوب هستم، خیلی وقتها با من صحبت میکند و روحیه میدهد، وقتی حمایتهای مربی تیم را میبینم سرم را هم برای او میدهم، او زحمت خود را میکشد و لیاقت این را دارد با استقلال به مقامی شایسته در لیگ برتر و جام حذفی برسد.
او دستیاران خوبی دارد که وظایفشان را به نحو احسن انجام میدهند. نوازی، دینمحمدی، ترابپور و مجیدی در گذشته بازیکنان استقلال بودهاند، منصور پورحیدری را نیز به خوبی میشناسم، او شاید از من ناراحت باشد ولی من دوستش دارم و خود ایشان همیشه کمک زیادی به من کرده است. در این دو، سه روز خیلی دیدم تلاش کردند از زبان او بنویسند کرار باید اخراج شود، من کرار را نمیخواهم و مسائل دیگر، ولی با یکدیگر حرف زدیم.
بهترین بابای دنیا...
من کوچکترین حاشیهای در ایران و تهران ندارم و نداشتم و نخواهم داشت، به خوبی میدانم وظیفه دارم از خانه به تمرین بروم و بعد از تمرین به خانه برگردم، شما نمیتوانید مرا به جز این دو جا در جای دیگری پیدا کنید. شاید در کشور خودم بودم بعد از تمرین حتی به خانه نیز نمیرفتم، نه اینکه حاشیه داشته باشم، نه، من دوستان و فامیلهای زیادی دارم که رابطهام با همهشان صمیمی و دوستانه است، وقتی در عراق هستم اغلب اوقات را در کنارشان سپری میکنم. با هم به گردش و تفریح میرویم، شوخی میکنیم، در منزلم زمین فوتبالی دارم که با پسرعموها و اعضای فامیل فوتبال بازی میکنیم، کرکری زیادی میان ما وجود دارد. زندگی من در خانوادهام خلاصه میشود، همه چیز من دخترهایم هستند، میتوانید بپرسید. در این لحظه دختر کرار که بغل پدرش نشسته بود با همان زبان کودکانه گفت: «من عاشق بابام هستم، او بهترین بابای دنیاست.» هنوز حرفهای او تمام نشده بود که پسرش نیز به جمع ما ملحق شد. از حیدر میپرسیم پدرت در خانه چه رفتاری دارد، او بدون مکث پاسخ داد: خوب، عالی، ما همیشه با بابا جاسم هستیم، خیلی دوستش داریم.
در قلیان پسرعمویم باروت گذاشتم
میشنوم و میدانم برخی از فوتبالیستها قلیان میکشند، قلیان برای سلامتی مضر است و اصلاً آن را دوست ندارم، از قلیان متنفر هستم، همه کسانی که در اطراف من هستند میدانند نباید این کار را جلوی من انجام بدهند. چند وقت پیش که با پسرعموهایم به بیرون نجف و صحرا رفته بودیم، یکی از آنها شروع کرد به قلیان کشیدن، به بقیه گفتم حواس او را پرت کنید تا بروم و در قلیانش باروت بگذارم! این کار را انجام دادم و چند لحظه بعد قلیان رفت روی هوا! (کرار باز هم تلفن همراهش را در دست گرفته و فیلم این ماجرا را نشانمان میدهد.)
در این لحظه به کرار میگوییم عکسهایی که از خودت در اینستاگرام با تفنگ منتشر کردی حاشیههای زیادی برایت به وجود آورد؛ او شروع به تعریف کردن میکند: من اگر فوتبالیست نمیشدم یک صیاد میشدم، همیشه با داییام که صیاد بود رفت و آمد میکردم، در منزل داییام زندگی میکردم و هر وقت مادرم میخواست مرا ببیند به آنجا میآمد، با اینکه سن کمی داشتم اما تمام کارهای داییام بر عهده من بود و به همین دلیل پس از این که دنبال فوتبال رفتم او با پدرم دعوا کرد که چرا گذاشتی او فوتبالیست شود، ما شاهین شکار میکردیم، به امارات و قطر میرفتیم، الان نیز وقتی شکار میروم فقط و فقط شاهین است و اگر با خودم تفنگ میبرم به خاطر این است که از خودمان برابر حیوانات وحشی نظیر شیر، پلنگ و خرس مراقبت کنم. وسیله شکار من تور است.
با استقلال قهرمان میشوم
با جرأت میتوانم از استقلال امسال به عنوان یک مدعی اصلی قهرمانی یاد کنم، تیم خوبی داریم، بازیکنان جوان و درجه اولی باکیفیت مناسب به عضویت استقلال درآمدهاند که عملکردشان تا اینجای کار مطلوب بوده است. در لیگ برتر تیمی میتواند به مقام قهرمانی برسد که در طول فصل فراز و نشیب کمتری داشته باشد، کمتر اشتباه کند و در تمام فصل یک روند را حفظ کند. استقلال رقیبان زیادی همچون سپاهان، تراکتور، پرسپولیس و فولاد را پیشرو دارد اما احساس میکنم اگر کمی از فاکتور شانس بهرهمند باشیم در پایان لیگ جام را بالای سر ببریم، خودم میکوشم در این قهرمانی بیشترین نقش را داشته باشم.
خبرنگاران معروفم کردند
به پرسپولیس «نه» گفتم
نمیدانم تا کی در استقلال هستم اما تا روزی که پیراهن این تیم را بپوشم هرچه در توان دارم انجام میدهم، در تراکتور، الوکره، نجف نیز همین گونه بودم، یک فوتبالیست حرفهای هستم، شاید امروز در تیمی باشم و فصل بعد در تیمی دیگر اما به یک چیز اعتقاد دارم و آن این است که پول حلال به خانهام ببرم و سر سفره خانوادهام بگذارم. استقلال را دوست دارم، اعتراف میکنم بازی کردن در تیمی که طرفداران زیادی دارد، لذتبخش است، فصل قبل از پرسپولیس هم پیشنهاد داشتم، از تیمهای دیگر نیز همینطور، اما به همهشان پاسخ منفی دادم. درباره خبرنگاران باید بگویم احترام ویژهای برایشان قائل هستم، آنها در پیشرفت و مطرح کردن من و امثال من نقش زیادی دارند، از من در تراکتور نوشتید، عکسهایم را چاپ کردید تا معروف بشوم و این چیزها را هیچ وقت فراموش نمیکنم، به خوبی میدانم اگر خوب باشم خوب مینویسید و اگر بد باشم بد مینویسید، این شغل و حرفه شماست. آقای طاهر سعیدی میتوانند شهادت دهند، او برای من زحمت زیادی میکشد و مثل برادرم میماند، اغلب کارهایم بر عهده ایشان است.
.: Weblog Themes By Pichak :.